.فصل اول ورزش در ايران باستان
اشاره
در ايران باستان، به سلامت بدن و فعاليتهاي ورزشي توجه بسيار ميشد. در مذهب زرتشت كه مربوط به 600 سال قبل از ميلاد مسيح است، براي توفيق در فعاليتهاي گوناگون اقتصادي و اجتماعي، مردم را از تنبلي و تنآسايي برحذر داشته بودند.
در دين زرتشت، ناخوشي منسوب به اهريمن است و به واسطه او، وارد تن و مايه اختلال مزاج ميشود، ازاينرو وظيفه هر ايراني بود كه بر ضد اهريمن، كار و تلاش كند و تندرستي و سلامتي را در سايه سعي و عمل پايدار سازد.
در اوستا، از خداوند، سلامتي و تندرستي و زورمندي خواسته شده، چنانكه مثلا در يشتها آمده است: «بشود كه تو اي سروش مقدس زيبا، به مركبهاي ما قوت و به بدنهاي ما صحت بخشي، تا بتوانيم دشمنان خود را از دور كشف نمائيم و هماوردان را رانده، دشمنان بدانديش كينتوز را به يك ضربت شكست دهيم.» «1»
در كتاب دينكرد، ارتباط و وابستگي تن و روان، به اين نحو تصريح گرديده است:
«چون ما داراي جسم و روح هستيم، بايد قواي جسماني و روحاني خود را حفظ و تقويت كنيم. اگر قواي روحاني ضعيف گردد، قواي جسماني نيز نقصان پذيرد و اگر قواي جسماني مختل شود، روح متأثر خواهد شد. پس بايد سعي كرد كه هردو، قوي و سالم بماند.» «2»
بنابراين نياكان ما، معتقد بودند كه عقل سالم در بدن سالم است و براي پرورش تن و تأمين سلامتي و ايجاد دلاوري و سلحشوري و جوانمردي، انواع ورزش را به اطفال طبقات ممتاز ميآموختند.
در تاريخ آمده است كه چون فرورتيش از آشور شكست خورد، پسرش هووخشتر براي جبران شكست، چاره را در پرورش و تربيت سپاهيان چابكسوار ميبيند و بدين- منظور به اصلاح قشون و آموزش هرچه بيشتر سواركاران ميپردازد. هووخشتر «... كوشيد
______________________________
(1)- يشتها، ج 1، ص 551.
(2)- رك: اخلاق ايرانيان باستان، ص 76.
ص: 10
كه جنگجويان خود را ورزيدهتر و از سازوبرگ جنگي بهتر برخوردار كنند. پس از چندي با سواران چالاك و گستاخ و كمانداران ورزيده و نيزهوران زبردست آماده كارزار گرديد.» «1»
سواران ماهر و تيراندازان چيرهدست در ايران كهن از منزلت اجتماعي والايي برخوردار بودند، از طرف ديگر استادان سواري و تيراندازي، كودكان و نوجوانان را سواري و تيراندازي ميآموختند و بدينوسيله سعي ميكردند، تجارب خود را كه ضامن استقلال كشورشان بود، به نسل آينده انتقال دهند.
ايرانيان باستان، هدفشان از آموزش نيرومندي و بهداشت، علاوه بر تأمين سلامت جسم و روح، مهيا كردن سپاهيان ورزيده و آزموده براي حراست و دفاع از مرزوبوم ميهن بوده است ... اسبسواري و تيراندازي و شكار در اين دوره به صورت يك نياز اجتماعي درآمده بود و به همين مناسبت ورزش، بهخصوص فنون تيراندازي و سواري بسيار مورد توجه بود.
كودكان را از سن پنج سالگي به تمرين واميداشتند و نخست به آنها تيراندازي را به حالت پياده و اسبسواري را جداگانه ميآموختند، بعد از اينكه نوجوانان در سواري و تيراندازي مهارت مييافتند، تيراندازي سواره را نيز تمرين ميكردند و آنقدر در تمرين به آنها سختگيري ميشد تا به صورت سواركاران و تيراندازان ورزيده و كارآزموده وارد اجتماع ميشدند ... در سواري، پارسها مانند يونانيها زين و ركاب بهكار نميبردند. بلكه در موقع سوار شدن، ماهرانه بر روي اسب ميپريدند ... روي اسب، راست مينشستند بهطوريكه دهانه اسب را كه در دست داشتند با نيمه تنه ايشان زاويه قائمهاي درست ميكرد.
درنتيجه تمرين، نوجوانان در فنون تيراندازي، شكار و اسبسواري ماهر ميشدند، و منظور كلي و نهايي از اين تعليمات، تربيت جنگي بود درنتيجه اين روش تربيتي، سواران ايراني چابك و استاد ميشدند و كارهاي سخت بر روي اسب، چه در جنگ و چه در شكار انجام ميدادند.» «2»
... شاهنشاهان ساساني، آموزشگاههاي خاصي براي اطفال بزرگان و درباريان داير ميكردند و شخصا به امور اين آموزشگاهها، رسيدگي و نظارت ميكردند.
«شاگردان آموزشگاه درباري، وقتي تيراندازي را ياد ميگرفتند، در ملازمت شاه به شكار ميرفتند تا در ضمن تفريح، نيرومند و فداكار و دلير و باانضباط شوند و جنگ- آزمايي و سلحشوري بياموزند. در جنگهاي هفتصد ساله بين ايران و روم (در عهد اشكانيان و ساسانيان) نخبه سپاه ايران، سوارهنظام بود كه شجاعت و مهارت و تيراندازي آنان و
______________________________
(1)- ر. ك: پورداوود، بررسيها، سال 2، شماره 1. ص 37.
(2)- ر. ك: ا. بيژن، چشمانداز تربيت در ايران قبل از اسلام. ص 44.
ص: 11
رعب و هراسي كه در دل دشمن ميافكندند، زبانزد جهانيان بود.» «1»
«پادشاهان ساساني به تعليم و تربيت سواران توجه خاصي داشتند و متخصصيني به نام (اندرزبد اسپوارگان) مامور پادگانهاي مختلف مينمودند كه فنون سواري و طرز استعمال اسلحه و شيوههاي رزمي اين رسته را به افسران و افراد بياموزند.» «2»
در دين زرتشت هريك از انسانها بايد در مبارزهاي سهيم گردند كه نتيجه آن پيروزي نيكي در جهان است، وجود هر انساني پرمعني و بينهايت ارجمند است. هركس در طريق اهورامزدا قدم بردارد نيكوكار است، و هركس موانعي در اين راه ايجاد كند يا كاميابي راه حق را بتاخير اندازد، بدكار است.
در دين زرتشت، مومن واقعي كسي است كه جسم خود را قوي سازد، و تعداد آفريدگان اهورامزدا را افزايش دهد، با زني نيكونژاد و ديندار ازدواج كند و كودكاني قوي بار آورد، در اين مذهب، رياضت و محروميت از زندگي زناشوئي امري بيهوده است ...» «3»
در آئين زرتشت با رهبانيت، انزوا و عقايدي كه با كار و كوشش سازگار نيست مبارزه شده است- در ونديداد، فرگرد سوم فقره 33 نوشته شده است، آنكس كه سير غذا بخورد توانايي مييابد كه عبادت بكند، زراعت نمايد و فرزندان بوجود آورد، جاندار از خوردن زنده ميماند و از نخوردن ميميرد.»
بطوريكه از تعاليم و مندرجات شاهنامه و آثار و نوشتههاي هرودت و گزنفون و استرابون و ديگر اسناد يوناني برميآيد ورزش و توجه به سلامتي از ديرباز مورد توجه ايرانيان بود. مهمترين ورزشها عبارت بودند از: اسبسواري، تيراندازي، شكار، چوگانبازي، زوبيناندازي، شنا و جز اينها.» «4»
شواهدي از شاهنامه:
چنين گفت با لشكر نامجويكه ميدان شما را و چوگان و گوي فردوسي
*
بفرمود تا تخت زرين نهندبه ميدان پرخاش ژوبين نهند فردوسي
هرودت مينويسد: «ايرانيان از پنج سالگي تا بيست سالگي به فرزندان خود، اسب-
______________________________
(1)- ر. ك: عيسي صديق، تاريخ فرهنگ ايران، ص 68 و 69.
(2)- ر. ك: مقتدر، ايرانشهر، يونسكو، ج 2، ص 1087.
(3)- فليسين شاله، تاريخ مختصر اديان بزرگ، ترجمه خدايار محبي، ص 211 به بعد.
(4)- عيسي صديق، تاريخ فرهنگ ايران، ص 65 به بعد.
ص: 12
سواري و تيراندازي و راستگويي ميآموزند؛ و گزنفون در كورشنامه ميگويد: كودكان فارسي، از خردسالي، كمان كشيدن و تير انداختن ميآموزند و اين ورزش تا شانزده و هفده سالگي پايدار است.» «1»
فردوسي در شاهنامه در موارد مختلف، به ارزش نيرو و نتايج ورزش اشاره ميكند:
ز نيرو بود مرد را راستيز سستي كژي آيد و كاستي به گفته فردوسي، در عهد اردشير اول، تعليم و تربيت نظامي و فراگرفتن فنون جنگي براي عموم طبقات ضروري بوده است:
به درگاه چون گشت لشگر فزونفرستاد به هر سويي رهنمون
كه تا هركسي را كه دارد پسرنماند كه بالا كند بيهنر
سواري بياموزد و رسم جنگبه گرز و كمان و به تير خدنگ
چو كودك ز كوشش به نيرو شديبهر جستني بر، بيآهو «2» شدي
نوشتي عرض نام و ديوان اويبياراستي كاخ و ديوان اوي
چو جنگ آمدي نورسيده جوانبرفتي ز درگاه با پهلوان در شاهنامه فردوسي، مكرر از مجالس بزم و ميدانهاي رزم و راه و رسم جنگاوري و پهلواني، سخن به ميان آمده است:
تهمتن ببردش به زابلستاننشستنگهي ساخت در گلستان
سواري و تير كمان و كمندعنان و ركيب و چه و چون و چند
ز داد و ز بيداد و تخت و كلاهسخن گفتن و رزم و راندن سپاه
نشستنگه و مجلس و ميگسارهمان باز و شاهين و يوز و شكار
هنرها بياموختش، سربهسربسي رنج برداشت، كامد ببر بهطوريكه از تاريخ كريستين سن پژوهنده دانماركي برميآيد، طبقات ممتاز در ايران عهد ساسانيان، به امور تفنني و ذوقي توجه داشتند؛ در منابع مربوط به آن دوران درباره بهترين بازيها، از چتربازي، تيراندازي، طاسبازي، بندبازي، سپربازي، زينبازي، گوي- بازي، ميلبازي، نيزهبازي، تيربازي، شمشيربازي، دشنهبازي، گرزبازي، شيشهبازي، كپيبازي، كرميلبازي و گهوارهبازي سخن به ميان آمده است.» «3»
______________________________
(1)- ر. ك: عليرضا حكمت، آموزش و پرورش در ايران باستان.
(2)- نقص
(3)- مأخوذ از كتاب كريستين سن، ايران در زمان ساسانيان، ترجمه رشيد ياسمي و چند مأخذ ديگر.
ص: 13
انواع فعاليتهاي ورزشي در ايران بعد از اسلام
ابو بكر ربيع بن احمد اخويني بخاري، مؤلف كتاب مهم و معروف هداية المتعلمين (در طب) كه به تقريب در اواسط قرن چهارم هجري ميزيسته و از پرورشيافتگان مكتب محمد بن زكرياي رازي بوده است، فصلي در ورزش، زير عنوان «في الرياضه» دارد و ورزش يا رياضت را بدينسان تعريف ميكند: «رياضت، آنگاه بود كه مردم، خويش را رنجه كنند و چون مانده (يعني خسته) خواهد گشتن. اندر ساعت آن رنج بجاي ماند (گذارد) فاما، اگر بيش بود از اين مقدار يا كم بود از شمار رياضت نبود.» به نظر مؤلف، ورزش مجموع فعاليتهائيست كه براي خسته كردن بدن انجام ميشود. ولي در اين كار رعايت اعتدال ضروري است. آنگاه درباره اقسام ورزش و بازي مينويسد: «... و اين حركت كه ورا رياضت خوانند، يا تنها بود بييار، چون راه رفتن به شتاب و دويدن و سنگ برگرفتن، كمان- كشيدن و گوي زدن، تير انداختن و طبطاب اعني پهنه باختن «1» و شمشير باختن و آنچه بدين ماند و آنچه با يار بود، چون كشتي گرفتن و سكندر زدن و كنده جستن و فارح بودن.»
فرخي، در مورد پهنه باختن چنين ميگويد:
نامه نويسد بديع و نظم كند خوبتيغ زند نيك و پهنه بازد و چوگان
پهنهبازي و كمندافكني و چوگانبازناوكاندازي و زوبينفكن و سختكمان «2» در قرن چهارم و پنجم هجري ورزشهاي گوناگوني در بين جوانان رايج بود. پادشاهان آل بويه تا حدي به امر ورزش توجه داشتند، و ورزشكاران را تشويق ميكردند. در كتاب حكايت «ابي القاسم» (ص 107) نام سيزده نوع شنا ذكر شده است.
از ميان پادشاهان غزنوي، سلطان مسعود در آغاز جواني، خود از ورزشكاران بنام بود و به ورزشهاي سنگين و كشتي گرفتن و برداشتن وزنههاي سنگين و مخصوصا به شكار دلبستگي داشت ولي بعدها در اثر افراط در ميگساري سلامت جان و جسم خود را از دست داد. ابن سينا در كتاب «قانون» هنگام بحث «از بهداشت و نيرومندي» ميگويد: بايد با وسايلي از جمله ورزش، تن را نيرومند سازيم و غذاي كافي بخوريم تا از گزند بيماري مصون باشيم، سپس يادآور ميشود كه براي هركس نوعي ورزش مفيد و سودمند است- براي تقويت هر عضو و عضلهيي، حركات مخصوصي ضرورت دارد.
اينك نمونهيي چند از ورزشهايي كه ابن سينا شرح داده است:
1- كشتي كه چند نوع و شديدترين آنها «مباطشه» ناميده ميشد و شبيه به كشتي كج
______________________________
(1)- طبطات به معني تخته گويبازي و پهنه آمده است؛ و آن نوعي از چوگان است و سرش مانند كفچه؛ و گوي را در آن نهاده و در هوا اندازند. (ناظم الاطباء)
(2)- محمد پروين گنابادي، نقل از مجله سخن، دوره 18، شماره 7، آذرماه 1347، ص 709.
ص: 14
امروزي بود نوع ديگر اين بود كه هريك از دو طرف دست خود را در كمر ديگري حلقه ميكرد و كسي برنده بود كه بتواند خود را رها سازد يا حريف را به زانو درآورد- ديگر آنكه طرفين با سينه زورآزمائي ميكردند.
نوع ديگر آنكه يكي گردن ديگري را ميگرفت و به پائين ميكشيد- يا آنكه يكي از دو حريف پاي خود را در پاي ديگري ميپيچيد.
2- راهپيمائي و تندروي (يا دويدن).
3- تيراندازي و زوبينافكني.
4- چوبي يا چيز ديگري را در ارتفاع معيني قرار ميدادند و در حال جستن به آن آويزان ميشدند.
5- جستوخيز با دو پا.
6- بر روي دو پا ايستادن و دو دست را به جلو و عقب كشيدن و به سرعت حركت دادن.
7- شمشيربازي، همچنين بازي با نيزه (به اين نحو كه نيزه را با پرتاب، از حلقهاي بگذرانند) يا نيزهدار در حال تاخت با اسب حلقه را با نيزه بربايد.
8- اسب و شترسواري و برعماري و چرخ برآمدن.
9- ورزش ميداني، بهاينترتيب كه ورزشكار دوميداني، تا آخر ميدان ميدود، سپس به سرعت به عقب برگردد و همواره مسافت را كوتاه كند تا در دور آخر در وسط ميدان قرار گيرد.
10- چوگانبازي با گوي بزرگ و كوچك.
11- ورزش با طبطاب يا تمتاب كه نوعي چوب پهن بود و با آن گوي را ميزدهاند.
12- اسبدواني از ورزشهاي قديمي و مانند شنا كردن، مورد تأئيد اسلام قرار گرفته است. سبق و رمايه، يعني اسبدواني و تيراندازي دو هنري است كه در فرهنگ اسلامي، عنوان مخصوصي دارد و همواره مورد توجه مردم و زمامداران عالم اسلام بوده است.
13- جا عوض كردن، به اين نحو كه دو نفر با سرعت و جستوخيز به طرف عقب و جلو، جاي خود را با يكديگر عوض كنند.
14- ورزش با سوزن، بهاينترتيب كه ورزشكار، دو سوزن بزرگ در طرف راست و چپ خود به فاصله يك وجب به زمين فرو ميبرد، سپس با سرعت بسيار زياد، جاي سوزنها را عوض ميكرد.
15- ورزشهايي كه براي تقويت دست و پا معمول بوده است.
16- تقويت سينه و اعضاء تنفس به وسيله فرياد كشيدن يا تند حرف زدن.
ابن سينا، معتقد است: هر طبيعتي به يك نوع ورزش نياز دارد و فعاليتهاي ورزشي بايد
ص: 15
در اوقات معيني صورت گيرد، وي از مشتومال (ماساژ) و كيفيت و خواص استحمام و شستشو با آب سرد به تفصيل سخن گفته است.» «1»
ابو بكر اخويني (از پزشكان قرن چهارم) كه قبلا از او ياد كرديم، نيز انواع ورزشهايي كه به حال بدن سودمند است، ذكر كرده است، از جمله: تند راه رفتن، دويدن، سنگ- گرفتن، كمانكشيدن، گويزدن، تيراندازي، پهنهباختن (نظير: چوگانبازي و گويبازي است.) شمشيربازي، كشتي گرفتن، سكندر زدن، كندهجستن و انواع ديگر. (از هداية المتعلمين، ص 172 به بعد.)
تاريخ ورزش در ايران بعد از اسلام
اشاره
ورزش، يعني اجراي مرتب تمرينهاي بدني به منظور رشد و تكامل قواي جسمي و روحي، از ديرباز در ايران معمول بوده و زرتشت چنانكه اشاره كرديم در تعاليم اجتماعي خود، مردم را به كار و كوشش و فعاليتهاي گوناگون كشاورزي، كه خود عملي ورزشي است، تبليغ و تحريص كرده است. در اشعار فردوسي در مواردي به آثار و نتايج ورزش اشاره شده:
بشد راي و انديشه و كشت و وزركه مردم ز «ورزش» هميگيرد ارز *
شما دير مانيد و خرم بويدبه رامش سوي «ورزش» خود شويد يكي از ورزشها و بازيهايي كه در دوران قرون وسطي، در برابر عموم طبقات صورت ميگرفت؛ كشتي گرفتن و زورآزمايي و گوي و چوگانبازي بود.
چوگانبازي، مخصوص شاهزادگان و سپهسالاران بود و در هر شهري يك يا چندين زمين وسيع براي چوگان در نظر ميگرفتند و در روز معين، طبقات مختلف براي مشاهده فعاليت بازيگران حاضر ميشدند.
ابن جبير، چندين بار در سواد دمشق و در اطراف برج قلعة السلطان و در حومه باب الفرج، ناظر فعاليت چوگانبازان بوده است.
مسابقات اسبدواني نيز بسيار مورد توجه عمومي بود؛ باستانشناسان يكي از ميدانهاي بزرگ اسبدواني را در خارج شهر سامره كه محيط آن يازده هزار و پانصد كيلومتر بود، كشف كردهاند، اين ميدان، پيست)Piste( هلاليشكل زيبايي داشت؛ سامره، زمين مناسبي براي چوگانبازي در شهر قصر نيز داشت. عده زيادي از مردم در مسابقات تيروكمانبازي شركت ميكردند كه در جريان آن بهترين بازيكنان به دريافت جايزه موفق ميشدند. در
______________________________
(1)- كليات قانون، ص 318 به بعد.
ص: 16
بغداد نيز، ميدانهايي براي اين نوع بازيها وجود داشت و معمولا يك كدو را بهعنوان هدف بازيكنان انتخاب ميكردند.
ديگر از ورزشهاي معروف و معمولي آن ايام، كشتيگيري بود، كه از انواع ورزشي بود كه مورد توجه و علاقه اكثريت مردم بود، امروز نيز در آثار نويسندگان قديم، به رموزي كه پهلوانان در رشته خود به كار ميبردند، تا حريف را از پاي درآورند، برميخوريم.
پهلوانان، معمولا شلوار كوتاهي به تن ميكردند و در محلهاي بالنسبه بزرگ و سرپوشيدهاي كه براي اين كار ساخته شده بود، حاضر ميشدند. دو رقيب، قبل از آنكه باهم دستوپنجه نرم بكنند، به يكديگر درود ميگفتند و همين كه كشتي آغاز ميشد، داوران كه معمولا از اساتيد كهنسال فن كشتيگيري بودند، جريان زورآزمايي دو رقيب را نظارت ميكردند؛ تا اصول فن كشتيگيري از طرفين رعايت شود، هركس شانه ديگري را به خاك ميماليد، برنده مسابقه بود. در پايان مسابقه، دو حريف پيشاني يكديگر را ميبوسيدند، تا به ناظران مسابقه نشان دهند كه همانطور كه در آغاز كار دوست بودند، در پايان مسابقه نيز رفيق يكديگرند. اين نوع مسابقات، تنها بين ورزشكاران يك شهر صورت نميگرفت، بلكه گاه پهلوانان دو كشور مختلف نيز براي انجام مسابقات به شهر و ديار يكديگر ميرفتند؛ مثلا گاه يك پهلوان از بيزانس (آسياي صغير) به اصفهان ميآمد و يا يك قهرمان از همدان به سوي مغولستان ميرفت تا هنرمندي خود را به مردم كشورهاي ديگر نشان دهد؛ و براي ملت و سرزمين خود نام و نشان و افتخاري كسب كند.- گاه پهلوانان، با هنرنمائيهايي كه ميكردند، به دريافت جوايز بزرگ نايل ميشدند. اين گروه براي حفظ موقعيت اجتماعي خويش مكلف بودند كه در هرجا كه هستند، اصول جوانمردي، عفت و اعتدال را رعايت كنند.
راجع به «زورمندي» و آثار قدرت و توانايي، شعرا و صاحبنظران از ديرباز سخن بسيار گفتهاند:
محكم نظام دولت و ثابت قوام دادزان زورمند بازوي خنجرگذار باد مسعود سعد
گوان پهلواني بود زورمندبه بازوي «برزو» به بالا بلند فردوسي
تنآور يكي لشكر زورمندبرهنه تن و سفت و بالابلند فردوسي
پس از بهر جنگش يل زورمنديكي چرخ فرمود پهن و بلند اسدي
ص: 17 چو يك پيل از ستبري و بلنديبمقدار دو پيلش زورمندي نظامي
مها، زورمندي مكن بر كهانكه بر يك نمط مينماند جهان بوستان
و گر زورمندي كند با فقيرهمين پنج روزش بود دار و گير بوستان
چو باشد وقت زور، آن زورمندانكنند از شير چنگ، از پيل دندان نظامي
جهانداري آمد چنين زورمنددر دوستي را بر او برمبند نظامي
سعدي فرمايد: ملاح گفت كشتي را خللي هست، يكي از شما كه دلاورتر است و شاطر و زورمند بايد كه بدين ستون رود. گلستان
*
بخورم يكي مشت زورآوراننكردم دگر زور بر لاغران بوستان
پورياي ولي
«پهلوان محمود بن پورياي ولي، سرحلقه كشتيگيران زمان و نمونه شجاعت و دلاوري و مردانگي بوده و داستانها از او بر بيانها و بنانها جاري است كه نقل آن را دفتر و ديواني بايد.
وي در نيمه دوم قرن هفتم و اوايل قرن هشتم هجري ميزيسته و در فن شعر و شاعري نيز قويدست بوده است. مثنوي كنز الحقايق را به سال 703 به نظم درآورده و رباعيات زير از او به يادگار مانده است:
گر كار جهان به زور بودي و نبردمرد از سر نامرد برآوردي گرد
اين كار جهان چو كعبتين است و چو نردنامرد ز مرد ميبرد چتوان كرد *
تا بر سر كبر و كينه هستي پستيتا پير نفس بتپرستي مستي
از فكر جهان و قيد و انديشه اوچون شيشه آرزو شكستي رستي *
آنم كه دل از كونومكان بركندموز خوان جهان به لقمهاي خرسندم
كندم ز سر كوي قناعت سنگيآوردم و بر رخنه آز افكندم *
ص: 18 با قوت پيل، مور ميبايد بودبا ملك دو كون عور ميبايد بود
اين طرفه نگر كه عيب هر آدميايميبايد ديد و كور ميبايد بود *
گر مرد رهي نظر به ره بايد داشتخود را نگه از گنه هميبايد داشت
در خانه دوستان چو محرم باشيدست و دل و ديده را نگه بايد داشت «1» در شهرهاي بزرگ، غير از ميدانهايي كه براي انجام مسابقات بود، سالنهاي سرپوشيدهاي به نام «زورخانه» نيز وجود داشت كه براي ورزشكاران ساخته بودند.
خصوصيات زورخانهها
«زورخانه، محل ورزشهاي پهلواني ايران (معروف به ورزش باستاني) بود، زورخانههاي ايران، بناهايي هستند مسقف كه به وسيله پنجرهاي كه در سقف تعبيه شده است، روشن ميشوند.
«گود» در وسط كف بنا، و كمي پائينتر از سطح آن قرار دارد. در اطراف، غرفههايي براي تماشاچيان و محلهايي براي كندن لباس و گذاشتن وسايل ورزش ساخته شده است.
در غرفه كنار مدخل زورخانه، سكويي به نام «سردم» ساخته شده است كه جايگاه مرشد ميباشد و در جلوي آن چوببست و يا وسيلهاي مانند آن براي آويختن زنگ و اجاقي براي گرم كردن ضرب و تهيه مطبوخ زنجبيل و دارچين بعد از ورزش تعبيه شده است.
اعضاي زورخانه سلسله مراتبي دارند: نوچه، كسي است كه در زورخانه مخصوص، نزد پهلوان معيني تعليم ميگيرد. نوچه، پس از پيشرفت كافي به مرتبه «نوخاسته» ميرسد.
مياندار، در حقيقت، داور و مربي زورخانه است و رهبر ورزشكاران در هنگام ورزش. مرشد، يا «كهنهسوار» (ظاهرا اصطلاح اخير، اكنون متروك است) با ضرب گرفتن و خواندن اشعار مناسب، حركات ورزشي را تنظيم ميكند.- و نيز اداي احترام واردين، برحسب مراتب آنها با اوست- مثلا، خوشامد گفتن يا زدن دست به ضرب يا به زنگ سردم- از وظايف اوست.
لباس ورزش زورخانه، لنگ يا تنبان يا تنكه كوچكي از چرم «يا پارچهاي محكم ميباشد.» روي تنكه را با نقشهاي زيبائي قلابدوزي ميكنند؛ در موقع كشتي گرفتن، دو حريف كمربند يكديگر را ميگيرند. (اين طريقه در كشتيگيري غربي معمول نيست).
مرشد، براي دفع چشمزخم، اسپند در آتش ميريزد و در بعضي جاها كشتيگيران تعويذهايي به همين منظور به بازوان دارند. برنامه هر جلسه زورخانه مشتمل بر حركات ورزشي متعدد است؛ از قبيل: سنگ گرفتن، شنا رفتن، ميل گرفتن، كباده كشيدن و سپس كشتيگيري.
كه پس از آن با تشريفاتي: (دعا كردن مياندار به انبيا و اولياء و بزرگان و طلب شفا براي
______________________________
(1)- نقل از مجله وحيد، شماره 225، بهمنماه 1356، ص 65.
ص: 19
بيماران و غيره) جلسه ختم ميشود.
منشاء كشتيگيري در ايران بسيار قديم است، در شاهنامه آمده است، كه حريفان پيش از كشتي گرفتن «همي دست سودند بر يكديگر» و سپس كمربند يا «دوال كمر» يكديگر را ميگرفتند. فنون كشتي بسيار متعدد بوده است. در گلستان سعدي ذكر 360 فن كشتي رفته است و ملا حسين واعظ كاشفي در كتاب فتوتنامه، فنون كشتي را 1081 برشمرده است. با وجود قدمت كشتيگيري در ايران، سازمان زورخانه جنبههاي خاصي به كشتي ميدهد و بنياد زورخانه براساس فتوت و جوانمردي است و با تصوف شيعي مرتبط ميباشد و اصطلاحات بسيار مفصل آن (مرشد، پيشكسوت، تاجفقر و غيره) و آداب و انضباط آن حاكي از همين معني است. ورزشكار بايد پاكنظر باشد. بر او فرض است كه در موقع ورود به «گود» خاك گود را به رسم ادب و شايد بهعنوان نماد قدم «پورياي ولي» بوسه زند. در گود زورخانه، خوردن، آشاميدن، استعمال دخانيات و صحبت و خنده ممنوع است. در ورزشهاي انفرادي، ورزشكار از مرشد «رخصت» ميطلبد؛ و وي در جواب «فرصت» ميگويد. رسم بوده است كه در موقع پوشيدن و بيرون آوردن تنكه بر آن بوسه زنند.
بهكاربردن فنوني، كه حريف را زبون كند و نيز خفيف كردن او در انظار، در هنگام غلبه بر وي مجاز نيست. چند تن از اوليا هستند كه از سرآمدان كشتيگيري و به اصطلاح فرنگي «اولياء حامي كشتيگيران هستند» و مشهورترين آنها پهلوان محمود معروف به پورياي ولي يا پرياي ولي است، كه ظاهرا از مردم خوارزم بوده است؛ و گويا در 772 هجري قمري درگذشته است و در باب او افسانهها آوردهاند.» «1»
انواع زورآزمايي
بعضي از قهرمانان نهتنها با پهلوانان زورمند بلكه با حيوانات قوي، دستوپنجه نرم ميكردند، چنانكه مردي به نام «ازهر» كه ستوربان يعقوب بود، در برابر رسول خليفه عباسي، دو گاو را از پاي درآورد و مورد تشويق يعقوب قرار گرفت.» «2»
علاوهبراين «جريد» نوعي جنگ تنبهتن بود كه سواران مسلح در برابر يكديگر قرار ميگرفتند و اقدام به تيراندازي ميكردند، گاه امرا، نجيبزادگان، افسران و سربازان به اين بازي ميپرداختند و در هر شهر بزرگي، يك يا چند ميدان، براي اينگونه بازيها در نظر ميگرفتند. ابن جبير، مكرر در سواد دمشق و در جوار برج و باروي قلعة السلطان، ناظر مسابقاتي از اين قبيل بود و ميگويد، كه عده كثيري از مردم با شور و شوق فراوان، به تماشاي آن ميپرداختند.
______________________________
(1)- غلامحسين مصاحب، دايرة المعارف فارسي، ج اول (ا- س) ص 1192.
(2)- دكتر باستاني پاريزي، يعقوب ليث، ص 123
ص: 20
مسابقههاي اسبدواني نيز بسيار معمول بود، عده زيادي از مردم، براي نظاره مسابقه و شرطبندي روي فلان يا بهمان اسب، در ميدانهاي مخصوص جمع ميشدند ...» «1»
در تاريخ ابو الفضل بيهقي، از قهرمانيهاي مسعود، پسر سلطان محمود ياد شده است:
«... هم بدان روزگار جواني و كودكي، خويشتن را رياضتها كردي، چون: زور آزمودن و سنگ گران برداشتن و كشتي گرفتن ... در روزهاي سخت صعب ... پاي در موزه كردي برهنه، در چنان سرما و شدت و گفتي: بر چنين چيزها خوي بايد كرد ... همچنين به شكار شير رفتي و نگذاشتي كه كسي از غلامان و حاشيه، او را ياري دادندي؛ و از آن، چنين كردي كه چندان قوت و زور داشت كه اگر سلاح بر شير زدي و كار نيامدي، به مردي و مكابره شير را بگرفتي و پس به زور وي را بكشتي.» «2»
در كتاب سمك عيار، نيز به تفريحات سالم و سودمندي كه به نوجوانان ميآموختند، اشاره شده است: «خورشيد شاه، پس از آنكه در خواندن و نوشتن، پيشرفتي حاصل كرد، به فرمان مرزبان شاه، مقرر گرديد از دهسالگي به بعد «... او را ادب ميدانداري آموزند، اسبسواري و گوي و حلقه و نيزه و كمان و عمود و كمند و تكمعلق و اشناه (شنا) و كشتي و ملاعبي و شطرنج، چنانكه در جمله سرآمد بود.» در همين كتاب نوشته شده، كه اين جوان را از 17 سالگي، به شكار حيوانات ترغيب ميكردند و «از بهر شكار، بازان و شاهين و چرخ و يوز و سگ و آنچه بدين ماند، بسيار داشتي.» «3»
در كتاب جهانگشاي جويني (تاريخ تأليف 658) ضمن توصيف اعمال و احوال اوكتاي قاآن، از دو تن كشتيگير همداني، كه بر اثر هنر و كارداني خود، مورد عنايت خان قرار گرفته بودند، مطالبي آمده و به كشتيگيران عراق و خراسان، كه در آن وقت در پهلواني شهرت جهاني داشتند نيز اشاره ميكند.
نقش اجتماعي عياران
در دوران بعد از اسلام، گروه عياران به امور ورزشي و قهرماني علاقه و دلبستگي بيشتري داشتند، معمولا بهترين افراد اين گروه از نيروي بدني و بازوان تواناي خويش به سود محرومان و ستمكشان استفاده ميكردند.
يعقوب مؤسس سلسله صفاريان به «عياري» افتخار ميكند، او در پاسخ نماينده خليفه كه براي تطميع او آمده بود چنين ميگويد: «بفرمود تا تره و ماهي و پيازي چند بر طبق چوبين نهادند و پيش آوردند، آنگاه بفرمود تا رسول خليفه را آوردند و بنشاندند. پس روي سوي رسول
______________________________
(1)- علي مظاهري، زندگي مسلمانان در قرون وسطي، ترجمه مرتضي راوندي، نشر سپهر، ص 275.
(2)- ابو الفضل بيهقي، تاريخ بيهقي، تصحيح: علي اكبر فياض، ص 125.
(3)- ر. ك: سمك عيار، به اهتمام دكتر پرويز ناتل خانلري، صفحه 9.
ص: 21
كرد و گفت: برو خليفه را بگوي من مردي رويگرزادهام و از پدر رويگري آموختهام، خوراك من نان جوين و ماهي و پياز بوده است، و اين پادشاهي و گنج و خواسته از سر عياري و شيرمردي به دست آوردهام، نه از پدر ميراث يافتهام و نه از تو دارم، از پاي ننشينم تا خاندان تو ويران كنم يا آنچه گفتم بجاي آرم يا باز به نان جوين و پياز و تره قناعت كنم.» «1»
عنصر المعالي، عيار واقعي را چنين توصيف ميكند: «بدان كه جوانمردترين عياران، آن بود كه او را از چندگونه هنر بود، دلير و مردانه بود، به هر كاري بردبار باشد به كس زيان نكند، پاكعورت باشد، به عهد خود وفادار، و زيان خود به سود دوستان روا دارد، از اسيران دست بكشد به بيچارگان ببخشايد؛ بدان را از بد كردن بازدارد، راست گويد، راست شنود، از تن خود داد و عدل بدهد، بر آن سفره كه نان خورده باشد بد نكند، نيكي را به بدي مكافات نكند، زبان را نيك نگاه دارد، بلا را راحت بيند و چون نيك بنگري بازگشت اين همه چيزها بدين سه شرط باشد: اول خرد، دوم راستي، سوم مردمي ...» «2»
چوگانبازي
«... تاريخ پيدايش بازي چوگان و تنظيم آئيننامه و مقررات آن به درستي معلوم نيست، آنچه مسلم است اين فن و آموزش آن، از حدود دو هزار سال پيش در ايران باستان (در بين طبقات ممتاز) رواج داشته، چنانكه فردوسي، به استناد چند سند قديمي از جمله كتابي كه تاريخ تأليف آن را دو هزار سال قبل از خودش اعلام داشته، پيدايش بازي گوي و چوگان را از دوران كيانيان ميداند.» «3»
فردوسي، صفحات زيادي از شاهنامه را اختصاص به چگونگي و توصيف بازي چوگان داده است و حماسههايي درباره آموزش و قهرمانان اين فن سروده كه يكي از نمونههاي آن، داستان صحنه چوگانبازي سياوش با افراسياب است.
در آثار مكتوب عهد هخامنشي از چوگان و گوي نامي برده نشده و معلوم نيست اين ورزش چگونه و با چه عنواني معمول بوده است و به نظر ميرسد كه در آن زمان شكل سادهيي داشته، ولي از دوره اشكانيان رونق و رواج يافته و طبق آييننامه و مقررات منظمي اجرا ميشده است ... كودكان، پياده چوگانبازي ميكردند و جوانان، سوار بر اسب در گويزني هنرنمايي مينمودهاند.
بازي چوگان بعد از اسلام، از ايران به اروپا رفته و در آنجا اندكي تغيير شكل داده و رواج پيدا كرده است؛ و به گفته اوسلي «4» انگليسي متفرعاتي همچون «گلف» «5» و «كريكت» «6»
______________________________
(1)- نظام الملك، سياستنامه، پيشين، ص 16.
(2)- منتخب، قابوسنامه، به اهتمام سعيد نفيسي، ص 195.
(3)- ر. ك: د. بهروز، بررسيها، سال 2، شماره 3 و 4، ص 68.
(4)-Ouseley
(5)-Golf
(6)-Cricket
ص: 22
پيدا كرده است. اين دو بازي را بايد صورتي از همان چوگانبازي بدون اسب و پياده كودكان ايراني دانست.
ورزش چوگان در زمان ساسانيان بيش از دورههاي ديگر ايران باستان متداول بوده و تماشاچيان بسيار داشته است. در اين عهد، چوگانبازي داراي قواعد منظم و حسابشدهيي گشته و اسلوب و روش دقيق و رسوم معين داشته است كه زير نظر مربيان و متخصصين فن، آنها را فراميگرفتند و چوگانبازان، دورههاي آموزش و تعليم را نزد دبيران ورزش ميديدند و پس از تمرينهاي مداوم و كسب مهارت در مسابقات ميداني كه بهطور وسيع معمول بود، شركت و هنرنمايي مينمودند ... قسمتي از برنامه آموزشي بازي چوگان (نقل از كتاب آيين نامك) چنين است: «نيك گوي زدن در چوگانبازي چنان است كه گوي را به يكبار از پيش رو بزنند، آنچنانكه دست را تا برابر گوش بگردانند و دسته چوگان را تا پايين سينه؛ زدن، بايد با نرمش و به يكباره و آزادوار انجام گيرد. نبايد چوگان را انداخت و نيز از خم چوگان، كه ابزار برداشتن گوي است غفلت كرد. در هنگام برداشتن گوي از آنجا كه هست بايد كوشيد از زير پوزه و سينه اسب تا زير كمربند آن با نرمش به گوي زده شود؛ و در اين كار چستي و چابكي بسيار بهكار برد. هيچگاه نبايد در زدن گوي از تازيانه مدد گرفت، يا چوگان را به زمين نواخت و از ناداني آن را شكست، يا دست و پاي تكاور را با آن زخمي كرد. از آزردن همبازيان در ميدان، بايد سخت پرهيزيد و اسب را در حال تند دويدن توانست خوب نگه داشت و از پشت آن نيفتاد و به ديگران تنه نزد. بايد از تفته شدن و ناسزا گفتن و ريشخند- كردن ديگران سخت پرهيزيد، نبايد گوي را به بام خانهها افكند، هرچند هر ششگوي به يك درهم باشد [!] تماشاگراني را كه روي بامها و ديوارهاي ميدان نشستهاند، نبايد به دور راند.» «1»
شاهنشاهان ساساني، برنامههاي چوگانبازي خود را تعطيل نميكردند و در مواقع معين بدان ميپرداختند. خسرو پرويز، روزهاي هر ماه را چهار بخش كرده بود كه بهره نخستين ويژه چوگانبازي بود و يكي از استادان ماهر در اين فن، شاهنشاه را به رموز و هنر- نماييهاي اين ورزش آشنا ميساخت.
فردوسي درباره سن شروع آموختن چوگانبازي در داستان شاپور دوم ساساني چنين ميگويد:
به زودي به فرهنگ جايي رسيدكز آموزگاران سر اندر كشيد
چو هفده شد او رسم ميدان نهادهماورد و هم گوي و چوگان نهاد «در داستان بهرام گور شاهنشاه ساساني نيز آمده، كه آن شهريار دلير طربدوست
______________________________
(1)- امام شوشتري، بررسيها، پيشين، سال 2، شماره 3 و 4، ص 60.
ص: 23
در هيجده سالگي به پايهيي از فرهنگ و هنر رسيده بود كه ديگر به موبدان براي فرهنگ و به آموزگاران براي بازي چوگان و پرورش يوز و باز شكاري، نيازي نداشت.» «1»
نياكان ما، آنقدر به آموختن فنون و آيين چوگانبازي علاقمند بودند كه حتي دوشيزگان هم، آن ورزش را فراميگرفتند و نظامي گنجوي در منظومه خسرو و شيرين دراينباره ميگويد:
كه چون شيرين، دل در گرو عشق خسرو نهاد و شاهنشاه نيز بر او عاشق شد، شيرين عزم پايتخت كرد و با دختراني از بزرگان كه چون او سواركار و چوگانباز بودند، همراه شد «در يكي از روزهايي كه شيرين با همراهان خود براي تماشا به ميدان چوگان رفته بودند، شاهنشاه جوان بيآنكه از ورزيدگي و سواركاري شيرين و دوشيزگان آگاه باشد، آنان را به بازي و ميدان خواند و پذيرفته آمد. شيرين و دوشيزگان، در آن روز چنان از خود هنرنمايي كردند كه مايه شگفت شاه و تماشائيان گرديد.» «2»
اين ورزش به خاطر آنكه در پرورش جسم و تن و تقويت قواي ذهني و تربيت روان يكي از مفيدترين ورزشها محسوب ميشد، بيشتر مورد علاقه و توجه ايرانيان بوده است.» «3»
راهپيمايي
«بايد اولين عمليات ورزشي را كه انسان به حكم نيازمنديهاي روزانه و فعاليتهاي طبيعي خود انجام ميداده است، راهپيمايي دانست. درعينحال، در ايران باستان، راهپيمايي بهعنوان يك ورزش حرفهيي شناخته شده و از نظر سازمان كشوري نيز مورد استفاده قرار ميگرفته است. چنانكه پيكهاي پياده عصر هخامنشي را از ميان پرطاقتترين افراد انتخاب ميكردند و با اصول صحيح و تمرينهاي مخصوصي ايشان را براي فرسنگها پيادهروي آموزش ميدادند. عياران و بهخصوص شاطران از اين دستهاند كه در راهپيمايي مقاومت فوق العاده و روشي مخصوص داشتهاند و ايشان را بهعنوان قاصدان دولتي براي رساندن نامههاي فوري و دستورهاي سري نظامي خصوصا در راههايي كه عبور سواران، مشكل بود مأموريت ميدادند و گاهي شاطران به علت كوتاه كردن راه، سواران را پشت سر ميگذاشتند.
سرعت راهپيمايي مخصوص ايشان كه حالتي ميان دويدن و راه رفتن بوده، برحسب مسافت راه و فوريت مأموريت متغير بوده است.» «4»
كوهنوردي
«نجد ايران، پوشيده از كوهستانهاي بسيار ميباشد، گذشته از مردم نواحي كوهستاني، ساير مردم ايران به علل مختلف كوهنوردي را
______________________________
(1)- ر. ك: ذ. بهروز، بررسيها، پيشين، سال 2، شماره 3 و 4، ص 76 و 77.
(2)- همان كتاب. ص 83.
(3)- ر. ك: آموزش و پرورش در ايران باستان، پيشين، از ص 294 تا 298. (به اختصار)
(4)- همان كتاب، ص 303.
ص: 24
ميآموختند. از جمله اين علل بايد مراسم دعا و نيايش اهورامزدا را نام برد، زيرا ايرانيان جهت انجام مراسم مذهبي به نقاط مرتفع و كوهستاني ميرفتند و اغلب آتشكدهها در نقاط بلند و مرتفع، در خارج شهرها قرار داشت.
وجود سنگنگارهها و مجسمههاي بزرگ در دل كوهها، همچون مجسمه شاپور اول ساساني در غار شاپور كازرون، نشاندهنده آشنايي و استادي ايرانيان در كوهنوردي است.
صرفنظر از استفادههاي مخابراتي از نقاط مرتفع كوهستانها، از نظر جنبه دفاعي نيز ايرانيان ناچار بودند كه كوهستانهاي كشور خويش را بشناسند تا در موقع هجوم، اقوام و قبايل مهاجم، به خوبي بتوانند آنها را غافلگير كرده و مورد حمله قرار دهند. بههمينسبب كوهنوردي بهعنوان يك ورزش مورد توجه ايرانيان بوده و فنون آن توسط كوهنوردان نامدار و مجرب به سربازان و علاقمندان آموخته ميشده است.
در مورد خسرو پرويز گفتهاند كه «بهره دوم از روزهاي هر ماه را ويژه كوهپيمايي و دشتنوردي و شكار كرده بود تا اينكه همواره جان و تن را تازه و ورزيده نگاهدارد و بيكارگي و فرسودگي بر اندام چيره نگردد.» «1»
دويدن
انجام سريع عمليات بهخصوص در جنگ و صلح، سبب گرديده است كه ايرانيان به دويدن بهعنوان يك ورزش بنگرند؛ و شايد اين قول استرابون، قديمترين روايتي باشد كه راجع به آموزش و تمرين اصولي ايرانيان براي دويدن طبق برنامه و اسلوب معيني گفته شده: «جوانان را با صداي شيپور حاضرباش قبل از طلوع آفتاب بيدار ميكردند و سپس ايشان را به گروههاي 50 نفري تقسيم مينمودند ...
فرمانده، فرماني به دو گروه تحت نظر خود ميداد و خود نيز با آنها ميدويد.» «2»
آموزش عملي دويدن، علاوهبر اينكه در برنامه عمليات آمادگي داوطلبان سربازي وجود داشته، در ميان ساير مردم بهخصوص جوانان، چه بهطور معمول و چه در حين ورزشهايي از قبيل فوتبال و چوگان دستي معمول و اجباري بوده است.» «3»
شنا
«توجه ايرانيان به آب و علاقه آنان به نظافت و پاكيزگي و همچنين ورزش و نرمش بدن، شنا را بهعنوان يك رشته از فعاليتهاي تربيت بدني درآورده و آموختن آن را مورد علاقه نوباوگان و جوانان ايران باستان قرار
______________________________
(1)- ر. ك: ذ. بهروز، بررسيها، پيشين، سال 2، شماره 3 و 4، ص 77، به نقل از آموزش و پرورش در ايران باستان، پيشين، ص 304.
(2)- چشمانداز تربيت در ايران قبل از اسلام، پيشين، ص 44.
(3)- ر. ك: آموزش و پرورش در ايران باستان، پيشين، ص 304 و 305.
ص: 25
داده است.
در اكثر نقاط ايران، بهخصوص در كنارههاي درياها و يا شهرهايي كه داراي درياچه بوده و يا رودي از آن عبور ميكرده، اين ورزش را از كودكي ميآموختند. استرابون در اينباره نوشته است: «ايرانيان به اطفال خود، گذشتن از نهر و رودخانه را بدون تر شدن جامه و سلاح، تعليم ميدادند. آموختن شنا عموما در پيرامون شهر به هنگام استحمام در نهر و رودخانه انجام ميشد و اين سنت پس از ظهور اسلام نيز باقي ماند.» «1»
ورزش شنا در ايران، گذشته از محاسن و فوايد عمومي آن به هنگام جنگ نيز ضرورت پيدا ميكرد و سرباز ايراني ميتوانست از خندقهاي پر از آب بگذرد و از درياها جان به سلامت برد. بنابراين، شنا بهعنوان يك ورزش جنگي ... آموخته ميشده است و اكثر نيروهاي زميني نيز در طول دورههاي آموزش نظامي، با اين ورزش آشنا ميشدند.» «2»
در آثار ادبي بعد از اسلام نيز مكرر از «شنا» و آثار و نتايج حياتبخش آن سخن به ميان آمده است:
لبيبي فرمايد:
گرد گرداب مگرد ارت نياموخت شناكه شوي غرقه چو ناگاهي ناغوش خوري *
همه العزيق العزيق است بانگمكه من غرقهام در شنا ميگريزم خاقاني
شنا رفتن در زورخانه
علاقهمندان به ورزش، نهتنها به شنا در آب دلبستگي دارند، بلكه براي تقويت اندام و كسب نيرو به رسم پهلوانان كهن به شنا رفتن در زورخانهها يا در منازل خويش همت ميگمارند.
تخته شنا
تخته شنا تختهيي است به طول تقريبا يك متر و به عرض 10 سانتيمتر با دو پايه بسيار كوتاه كه بر زمين مينهند و ورزشكاران دستها را بر آن تكيه دهند و پاها را از عقب كشيده دارند و بدن را بيآنكه با زمين برخورد و اصطكاك يابد بر دو بازو فرود آرند و باز بالا برند تا عضلات بازو نيرو گيرد.
بيم طوفان بلا در خشكيم بيش از تريهمچو كشتيگير از آن مشق شنا دارم به خاك اشرف
شنو كردن
«3» لغتي است كه در تداول عامه به معني آبورزي، سباحت و شنا كردن در آب و خشكي اطلاق ميشود، چنانكه گويند: «آب نميبيند وگرنه
______________________________
(1)- ر. ك: عيسي صديق، تاريخ فرهنگ ايران، پيشين، ص 72.
(2)- ر. ك: آموزش و پرورش در ايران باستان، پيشين، ص 305.
(3)- غوطه خوردن
ص: 26
شنوگر قابلي است» شنا بردن به معني شنا كردن و آبباز و شناگر نيز آمده است:
اي به درياي عقل برده شناوز همه نيك و بد شده آگاه منجيك
*
ميان آبگيري به پهناي راغشنا بر در آبشكن گير باغ گرشاسبنامه اسدي
شطرنج
«توجه ايرانيان به تربيتبدني و نيرومندي كه به سلامت جسم و جان منجر ميگردد و مانع فرسودگي و درماندگي اعضاء ميشود، مانع از آن نبوده است كه آنان به تربيت و پرورش فكر و قواي ذهني نيز توجه كنند.
چه بسياري از ورزشها، كه به ظاهر مهارت در حركات و ورزيدگي اعضا را سبب ميشود، ولي به حقيقت مجموعه قواي جسمي و فكري را توأمان پرورش و تقويت ميدهد، مانند ورزشهايي چون اسبسواري، تيراندازي و چوگانبازي. باوجوداين، ايرانيان از آموزش و تمرين ورزشهاي ديگر غافل نبودهاند.
نمونهيي از ورزش فكر در ايران باستان، رواج بازي شطرنج است كه پيدايش آن را بيشتر به دوره ساسانيان نسبت ميدهند. «بنابر يك روايت قديم كه در كتاب ماديكان چترنگ «1» نقل شده است، ايرانيان، بازي شطرنج را از هندوان فراگرفتند.» «2»
ولي به موجب آثاري كه از كاوشهاي باستانشناسي به دست آمده است، شطرنج در ايران بايد سابقهيي كهن داشته باشد و اين فرضيه را كاوشهاي اخير فلات ايران تاييد ميكند.
چنانكه: «در زير جام هخامنشي كه از خرابههاي حسنلو پيدا شده، نقشي از شطرنج ديده ميشود (كه طبعا متعلق به هزاره اول پيش از ميلاد ميشود) در قسمت زيرين كاسه، نقش مربع شطرنجي مانندي ديده ميشود كه از يك طرف داراي ده خانه و طرف ديگر نه خانه است.» «3»
بدينطريق اين قراين: سابقه شطرنج را به هزاره اول پيش از ميلاد و اختراع آن را به هخامنشيان يا پيش از آن ميرساند؛ علاوهبراين پايه فرضيه تعلق اختراع شطرنج به هنديان در زمان ساسانيان سست خواهد شد.
شكي نيست كه شطرنج در آغاز بهگونه امروز نبوده و خانههاي آن تطابق و برابري نداشته و (8* 8) نبوده است و مهرههاي آن نيز اشكال ديگري داشته و رفتهرفته تغيير شكل
______________________________
(1)-Madhigani Catrang
(2)- ر. ك: ذبيح اله صفا، دانشهاي يوناني در شاهنشاهي ساساني، 1330، ص 35.
(3)- م. يكتايي، بررسيها، پيشين، سال 4، شماره 5 و 6. ص 68.
ص: 28
داده و به صورت امروزي درآمده است. بازي آن نيز مقررات سادهتري داشته و به تدريج پيچيده گرديده است. از نقش احتمالي صفحه شطرنج در عهد باستان نمونههاي مختلف ديگري نيز به دست آمده «و يكگونه از آن نقشي است كه در بشقابهاي گلي پيدا شده در سيلك كاشان ديده ميشود. در ميان ظرفهاي سفالين لرستان نيز كه به رنگ نخودي بوده، با خطهاي قهوهيي تيره، خانههاي شطرنجي ديده ميشود.» «1»
آنچه مسلم است، شطرنج بهعنوان يك ورزش ويژه فكر در ايران عهد ساساني رواج داشته است و آن بازي شاهان و بزرگان و دانشمندان بوده است، ياد گرفتن اين ورزش به سبب وجود قوانين و مقررات درهم و پيچيده احتياج به تمركز حواس و مربي و معلم داشته است.
«از عجايب و نفايس دستگاه خسرو پرويز، شطرنجي بوده كه مهرههايش را از ياقوت و زمرد ساخته بودند.» «2» و شاهنشاه در روزهاي نخستين ماه به اين بازي ميپرداخت.» «3»
______________________________
(1)- همان كتاب، ص 67.
(2)- ر. ك: ج، مشكور، بررسيها، پيشين، سال 1، شماره 1 و 2، ص 35.
(3)- ر. ك: آموزش و پرورش در ايران باستان، پيشين، از ص 306 تا 308.
ص: 29
شكار و تفريح با حيوانات
ص: 31